نخ: داستانک
فروردین 29, 1397کلایمکس گاسپار نوئه در فستیوال کن
فروردین 29, 1397هدف از نوشتن این شعر به شکلی که می بینید شعری بود که علاوه بر یکپارچه و واحد بودنش، همچنین مجموعه یی از چند هایکوی متصل به هم باشد؛ اگرچه شاید عده یی در مورد هایکو نامیدن همه ی بند های از این شعر سختگیری به خرج بدهند.
صبحی ابر-آلود
باغبان چمن می زند
عطر چمن ها
مهی در هواست
هنوز هم هوا گرم است
گرچه خورشید نیست
رودی گل-آلود
سمت شمال می رود
با قایقی زرد
نارنج های سبز
آویزان از شاخه ها
دارند می رسند
از دل دریا
کشتی ماهیگیری
تازه بازگشته
□
نسیم می وزد
برگی در آب می ریزد
درخت می لرزد
برگ های نیم-زرد
با امواج پدال ها
کنار می روند
پدر و پسر
چه زیبا چاشت می خورند
در کنار رود
برگی را تکاند
در سفره ی صبحانه
باد پاییزی
با هر وزشی
درخت لخت تر می شود_
از شرم می لرزد؟
کسی می داند
نسیم بر تن درخت
بوسه می زند؟
تنهایی اش را
در باد دود می کند
مردی سیاه پوش
□
رود حرف می زند
صدایش را نمی شنوم
کاش لال بود آدم
اشکی می چکد
ابر هم غمگین می شود،
یا سوز پاییز است؟
قدم می زنم
بر فرش برگ های پارک
خانه نزدیک است
نفس پاییز
به صورتم می خورد
با عطر چمن
باد مو هایم را
نوازش می کند
تا دم خانه
Read my essay on Haiku, and it’s origins.
- The featured image is by Lois Greenfield.