پادآرمانشهر و مبارزه در هانگر گیمز

اکس ماکینا رباتِ شهرآشوب (فم فتل)
اکس ماکینا: رباتِ شهرآشوب (فم فتل)
اسفند 5, 1403
چشمان دولت پیامدهای اخلاقی و اجتماعی نظارت در فیلم زندگی دیگران
چشمان دولت: پیامدهای اخلاقی و اجتماعی نظارت در فیلم زندگی دیگران
فروردین 22, 1404
اکس ماکینا رباتِ شهرآشوب (فم فتل)
اکس ماکینا: رباتِ شهرآشوب (فم فتل)
اسفند 5, 1403
چشمان دولت پیامدهای اخلاقی و اجتماعی نظارت در فیلم زندگی دیگران
چشمان دولت: پیامدهای اخلاقی و اجتماعی نظارت در فیلم زندگی دیگران
فروردین 22, 1404
نمایش همه

پادآرمانشهر و مبارزه در هانگر گیمز

هانگر گیمز (بازی‌های گرسنگی) یا Hunger Games، مجموعه فیلم‌هایی است بر اساس رمان‌های سوزان کالینز (Suzanne Collins) که جامعه‌ای دیستوپیایی یا پادآرمان‌شهری را در کشور خیالی پانم (Panem) به تصویر می‌کشد. این داستان در آینده‌ی آمریکای شمالی روایت می‌شود، جایی که جامعه به دوازده منطقه تقسیم شده و همه تحت حاکمیت سرکوب‌گرانه‌ی پایتخت یا The Capitol اداره می‌شوند. پایتخت هر ساله رویدادی خونین برگزار می‌کند به نام «بازی‌های گرسنگی».

در بازی‌های گرسنگی، از هر منطقه یک پسر و یک دختر انتخاب می‌شود و در نبردی که تا سرحد مرگ ادامه پیدا می‌کند شرکت می‌کنند. این نبردها به صورت زنده از تلویزیون محلی پخش می‌شود. پایتخت این رویدادها را برگزار می‌کند تا هر سال قدرتش را روی هر منطقه تثبیت و نیز شهروندانش را در یک مسابقه‌ی گلادیاتوروار سرگرم کند.

پروتاگونیست مجموعه فیلم‌های «هانگر گیمز» دختری است به نام کتنیس اوردین (Katniss Everdeen). دختری از منطقه‌ی ۱۲ که داوطلب می‌شود جای خواهرش را در بازی‌های گرسنگی بگیرد. در طول این مجموعه، کتنیس تبدیل به نماد مقاومت در مقابل ظلم پایتخت می‌شود و طغیان‌گرانه سر به مبارزه بلند می‌کند و امید را در میان مناطق تحت سرکوب شعله‌ور می‌کند.

هانگر گیمز درون‌مایه‌های قدرت، سرکوب، بقا و عواقب جنگ را پیش می‌کشد. همچنین بارها بر این مسئله مداقه می‌کند که انسان تا کجا می‌تواند در مقابل ظلم و سرکوب گسترده تاب بیاورد و مبارزه را تا کجا می‌تواند ادامه دهد. هانگر گیمز به عنوان روایتی پادآرمانشهری، بر خطر اختیارات بی‌حدواندازه‌ی دولت، نابرابری اجتماعی و فریب‌کاری در رسانه برای اهداف سیاسی را مطرح می‌کند و از این عواقب احتمالیِ قربانی‌کردن آزادی‌های شخصی برای امنیت و نظم سخن می‌گوید. فیلم از قِبَل همین موضوعات،‌ ویران‌شهری می‌سازد که گرچه پرنشو و نماست اما از درون پوسیده و سرکوب‌گر است.

پوستر فیلم هانگر گیمز

 

پایتخت: قلب پادآرمان‌شهر

پایتخت یا کپیتول، اریکه‌ی قدرت در مجموعه‌فیلم‌های هانگر گیمز است و بالاترین حد نظم در جامعه‌ی پادآرمان‌شهری پانم. پایتخت بازنمایی طبقه‌ی حاکم سرکوبگری است که بر تمامی مناطق سیطره دارد و منابع آن‌ها را غارت می‌کند و نیروی کارشان را می‌رباید تا برای شهروندان خودش سبک زندگی لوکس و پرزرق و برقی بسازد. تضاد کورکننده میان فراوانی در پایتخت و فقر و محرومیت در مناطق دیگر،‌ نابرابری سیستماتیک و بی‌عدالتی پانم را بیش از هر چیز دیگری به رخ می‌کشد.

پایتخت یکی از مثال‌های یک شهر پادآرمان‌شهری یا دیستوپیایی است. همه‌چیز در این شهر در حال مصرف‌شدن است و آدم‌ها با مصرفی که دارند شناخته می‌شوند. همه‌چیز اغراق‌آمیز است؛ همه‌چیز در ظاهرهای عجیب‌وغریب خلاصه می‌شود. شهروندان به پارتی‌هایی می‌روند که به طرز اگزجره‌ای مصرف‌گرایانه است در حالی که همه نسبت به ظلمی که در مناطق دیگر جریان دارند کورند. تاکید بر مصنوعی‌بودن سبک زندگی در پایتخت و مادی‌گرایی‌شان، نشان از پوچی و پوسیدگی اخلاقی در قلب جامعه‌ی پایتخت دارد.

وجه دیگری از این پادآرمان‌شهر را می‌توان در پروپاگاندا به عنوان اصلی‌ترین وسیله برای کنترلِ جمعیت پانم دید. بازی‌های گرسنگی هر سال با آن همه خون و خشونت و مرگ روی آنتن زنده می‌رود؛ کارکرد چنین رویدادی نه فقط در ترساندن آدم‌ها بلکه در سرگرم‌نگه‌داشتن‌شان نیز هست. پایتخت از رسانه‌ها استفاده می‌کند تا قدرت و وضع موجود را به همین شکلی که هست نگه دارد.

نخوت و خیره‌سری پایتخت نسبت به رنج دیگرانی که در منطقه‌های مختلف زندگی می‌کنند آن‌قدر زیاد است که در نهایت منجر به سقوطش می‌شود. شورشی‌ها و طغیانگران که البته از دل خود بازی‌های گرسنگی بیرون می‌آیند، آن‌قدر زیاد می‌شوند که دیگر راهی برای ادامه‌ی حکومت نمی‌ماند.

پایتخت در فیلم‌ها و رمان‌های «هانگر گیمز» سمبلی از جباریت و بی‌عدالتی‌ و سواستفاده از قدرت‌اند. بدترین وجوه اقتدارگرایی و مصرف‌گرایی و فساد اخلاقی را می‌توان درون آن‌ها دید؛ درست هر آن‌چیزی که خیلی زود منجر به انقلاب و فروپاشی یک حکومت می‌شود، یک‌جا در پایتخت حاضر است.

 

محله‌ها؛ نشانی از جدایی طبقات

در رمان و فیلم‌های هانگر گیمز، ۱۲ منطقه‌ی پانم نمایانگر جامعه‌ای است که حول محور سواستفاده و کنترل و جابه‌جایی منابع شکل گرفته است. اما هر منطقه به چه معناست؟

منطقه‌ی ۱ – لوکس‌نشین: منطقه‌ی یک را برای تولید کالاهای لوکس می‌شناسند و شهروندانش بیشترین نزدیکی را به پایتخت دارند. اشیایی همچون جواهر، لوازم آرایشی و محصولات لوکس دیگر، نیازهای اساسی پایتخت‌اند و منطقه‌ی یک به این شکل به پایتخت وصل می‌شود. از طرفی این منطقه کاملاً در تضاد با مناطق دیگر است.

منطقه‌ی ۲ – معماران و نظامیان: منطقه‌ی ۲ برای استخراج معادن و ساختمان‌سازی و نیز نظامیان پانم اهمیت بالایی دارد. منابعی که از مناطق دیگر استخراج می‌شوند در این منطقه فرآوری می‌شوند. منطقه‌ی ۲ متحد سرسخت پایتخت است و یکی از ارکان این نظام سرکوبگر شناخته می‌شود.

منطقه‌ی ۳ – فناوری: در منطقه‌ی ۳، فناوری و تولیدات الکترونیکی حرف اول را می‌زند. ساکنان این منطقه مخترعان و مهندسانی‌اند در خدمت پایتخت. اما فقر از همینجا شروع می‌شود. پایتخت از منطقه‌ی ۳ استفاده می‌کند اما رسیدگی چندانی به آن نمی‌کند.

منطقه‌ی ۴ – ماهی‌گیری: صنعت ماهیگری و فرهنگ دریایی در منطقه‌ی ۴ حکمران است. بخش زیادی از غذای مملکت پانم را این منطقه تامین می‌کند. اما با وجود منابع طبیعی خودش، درگیر فقر است.

منطقه‌ی ۵ – برق: این منطقه مسئول تولید و پخش نیروی الکتریکی و زیرساخت‌های پانم است. با اینکه منطقه‌ی پنج نقش حیاتی در پانم دارد، باز هم پایتخت آن را نادیده گرفته و فراموش کرده است.

منطقه‌ی ۶ – حمل‌ونقل: متخصص در حمل‌ونقل و لوجیستیک؛ از جمله تولید قطار و اتومبیل. ساکنان آن همه در کار حمل‌ونقل‌اند. منطقه‌ی شش هم درگیر فقر زیادی است و پایتخت آن را فراموش کرده است.

منطقه‌ي ۷ – نجاری: صنعت چوب و چوب‌بری در این بخش فعال است و با همه‌ی منابع طبیعی‌اش هیچ نگاهی از طرف پایتخت به آن نمی‌شود هیچ، بلکه فرصت‌های اقتصادی‌اش هم همواره سوخت می‌شود.

منطقه‌ی ۸ – پارچه: در این منطقه کل پارچه‌ای که برای لباس‌های پرزرق برق اعیان پانم استفاده می‌شود، تولید می‌شود. اما پایتخت خون این مکان را می‌مکد و تنها فرق را برایشان جایز می‌داند.

منطقه‌ی ۹ – دانه‌های گیاهی: کشاورزها همواره مورد ظلم بوده‌اند؛ به‌خصوص در سرزمین پانم. تمام ثروت این مناطق در اختیار پایتخت است بدون اینکه ذره‌ای به آن‌ها برگشت داده شود.

منطقه‌ی ۱۰ – قصابی: همه‌ي قصابی‌ها و مراکز پرورش گوشت در این منطقه جمع شده‌اند و نیازهای غذایی پانم را برطرف می‌کنند. اما همانطور که می‌توان حدس زد، این مسئله هیچ تاثیری در رفاه آن‌ها ندارد.

منطقه‌ي ۱۱ – کشاورزی: تولید غذا و کشاورزی برای ساکنان پانم در این منطقه صورت می‌گیرد. ساکنان آن شبانه‌روز روی زمین‌ها و باغ‌ها کار می‌کنند. با این حال، پایتخت چنان این منطقه را دوشیده که نان برای خوردن در آن پیدا نمی‌شود.

منطقه‌ی ۱۲- استخراج معدن ذغال‌سنگ: منطقه‌ی معدنی ۱۲، سرشار از معادن ذغال‌سنگ است و ساکنانش، سوختِ پایتخت را تأمین می‌کنند. عملاً تولید انرژی پایتخت به منطقه‌ی ۱۲ گره خورده اما همچنین فقر هم در این منطقه جولان می‌دهد.

مناطق در داستان‌های «هانگر گیمز» نشانی از فقر و بی‌عدالتی و مقاومت در مقابل جامعه‌ای پادآرمان‌شهری‌اند. هر منطقه نشانی از سرکوب و کنترل پایتخت دارد و این قصه‌ها از طریق کاراکترهای همچون کتنیس اوردین و پیتا ملارک (Peeta Mellark) مقاومت در مقابل این نظام سرکوبگر را به نمایش می‌گذارند.

کاراکتر کتنیس اوردین در فیلم هانگر گیمز با بازی جنیفر لارنس

کاراکتر کتنیس اوردین در فیلم هانگر گیمز با بازی جنیفر لارنس

 

سیاستِ پادآرمان‌شهر در «هانگر گیمز»

اقتدارگرایی، نابرابری اجتماعی و عواقب قدرت بی‌حدومرز… این‌ها درون‌مایه‌هایی‌اند که در «هانگر گیمز» به نقدی صریح گذاشته می‌شود. پیش از هر چیز اقتدارگرایی و حاکمیت تمامیت‌گرا بر تمامی این قصه‌ها سیطره دارد. پایختت نمادی از نظامی توتالیتر است که قدرت مطلقه‌اش را بر شهروندان پانم اعمال می‌کند. با فریب و پروپاگاندا و انحراف اذهان، پایتخت هرگونه سرپیچی‌ای را سرکوب و چنگالش را بر قدرت حفظ می‌کند. شهروندان تحت اعمال شدیدترین قانون‌ها هستند، نظارت می‌شود بر زندگی‌شان و برای هر سرپیچی‌ای سخت تنبیه می‌شوند.

در کنار این‌ها می‌تواند نابرابری اجتماعی را به وضوح مشاهده کرد. پایتخت‌نشین‌ها از ثروت و قدرت لذت می‌برند در حالی که طبقات دیگر در فقر مطلق دست‌وپا می‌زنند. نیروهای کار و منابع مناطق مختلف به تاراج می‌رود و مردم مجبور می‌شوند فقر را تحمل کنند و با بدترین وضعیت ممکن زندگی کنند. توزیع ناعادلانه‌ی ثروت و قدرت، بی‌عدالتی سیستمی ایجاد می‌کند و قدرت خواصِ حاکم را بیشتر می‌کند.

بازی‌های گرسنگی با نحوه‌ی برگزاری‌شان عملاً شکلی از مسئله‌ی «نان و سیرک» را به نمایش می‌گذارند؛ این استراتژی توسط رژیم‌های اقتدارگرا استفاده می‌شود تا حواس مردم را با سرگرمی و رسانه پرت کند. رویدادهای بازی‌های گرسنگی به‌صورت زنده از تلویزیون پخش می‌شوند و مرگ و خشونت را رواج می‌دهند و احساسات آدم‌ها را نسبت به رنج‌کشیدن هم‌نوع‌شان می‌کشند و وحشی‌گری را به عنوان سرگرمی عادی جلوه می‌دهند. پایخت با کنترل‌کردن روایت‌ها و دست‌کاری درک عمومی، کنترلش را روی مناطق مختلف و سرکوب مخالفانش نگه می‌دارد.

در همین شرایط است که با همه‌ی تلاش‌ها، شهروندان یاغی و سرکش نیز زاده می‌شوند. کاراکترهای همچون کتنیس اوردین و پیتا ملارک،‌ بدل به نمادهایی از مقاومت می‌شوند و دیگران را الهام می‌بخشند تا رژیم سرکوبگر را به چالش بکشند. این مجموعه فیلم‌ها به کندوکاو در اقدام جمعی،‌ هم‌بستگی و قربانی‌کردن در تلاش برای آزادی و عدالت علیه جباریت می‌پردازند.

«هانگر گیمز» اما به یک تصویر سیاه‌ و سفید بسنده نمی‌کند. بلکه مسائل دشوار اخلاقی و دوگانگی‌های اخلاقی را هم پیش می‌کشد. به‌خصوص در مورد این مسئله که وقتی در حال مبارزه با سرکوب هستی و داری تلاش می‌کنی زنده بمانی، معنای درست و غلط چه می‌شود. چه چیزهایی را می‌توان قربانی کرد؟ از چه چیزهایی می‌شود چشم پوشید؟ کاراکترها باید انتخاب‌های اخلاقی سختی انجام دهند و هم‌زمان بسنجد که می‌خواهند خودشان را نجات دهند یا اصول و ارزش‌هایشان را. این مجموعه فیلم‌ها شاید بیش از هر چیز در مورد اخلاقِ مقاومت باشند؛ اخلاق مقاومت در جامعه‌ای پادآرمان‌شهری.

 

مقاومت و بارقه‌های امید

هرچه سیاهی بیشتر باشد، بارقه‌های نور بیشتر به چشم می‌آیند. امید در ایجاد شوروش در مجموعه‌ی «هانگر گیمز» نقش مهمی بازی می‌کند. کاراکترهایی همچون کتنیس اوردین و پیتا ملارک تبدیل به سمبل‌های امید و مقاومت در مقابل رژیم پایتخت می‌شوند. عمل‌ آن‌ها در میدان نبرد بازی‌های گرسنگی دیگر مناطق را به شور می‌آورد و کاری می‌کند تا وضعیت موجود را به چالش بکشند و آینده‌ای بهتر را تصور کنند. علی‌الخصوص کتنیس، با علامت «زاغ مقلد» تبدیل به نماد طغیان و هم‌بستگی علیه جبارّیت پایتخت می‌شود و آتش انقلاب را شعله‌ور می‌کند.

در جامعه‌ای که یأس و سرکوب حکمرانی می‌کند، امید راه برون‌رفتی است از وضعیت بن‌بست. پایتخت تمام تلاشش را می‌کند تا روح انسان‌ها را در هم خُرد کند و آن‌ها را درگیر ابتدایی‌ترین نیازهایشان نگه دارد (درست همانطور که هر حکومت اقتدارگرایی چنین می‌کند) اما برخلاف اصرار پایتخت، شورش‌های کوچک و بزرگ و هم‌بستگی مردم مناطق مختلف، این قدرت تمامیت‌گرا را خنثی می‌کند.

امید در این شرایط می‌تواند تاب‌آوری و مقاومت را قوت ببخشد. کاراکترها با همه‌ی خطرهایی که جان‌شان را تهدید می‌کند رویای فردایی بهتر را می‌بینند و باور به امکان‌پذیربودنِ تغییر و انکار وضعیت موجود، باعث می‌شود تا در مقابل بی‌عدالتی بایستند.

در نهایت، امید شعله‌ورکننده‌ی طغیان و شورش است؛ تک‌تک افراد جامعه با مقاومتی روزمره در مقابل سرکوب می‌ایستند و فردایی را تصور می‌کنند که دیگر پایتخت‌نشین‌های خوش‌پوش با لبخندهای زورکی بر آن‌ها سیطره نداشته باشند. شورشیان در تاریک‌ترین لحظه‌هایشان در مبارزه‌ای برای آزادی و عدالت، به امید زنده‌اند و با امید جان می‌گیرند.

پوستر فیلم Hunger Games

 

موخره

با نگاهی به جهان «هانگر گیمز» می‌توان ایده‌ای استخوان‌دار از پادآرمان‌شهر یا دیستوپیا به دست آورد؛ شهری که قرار بوده به نجات جان انسان‌ها و رفاه آن‌ها بیندیشد، حالا شده دشمن جان آن‌ها. اینجاست که می‌بینیم زندگی در شهری که از سرکوب و بی‌عدالتی و کنترل‌گری جان گرفته، چگونه می‌تواند عواقبی شوم داشته باشد. قدرت کنترل‌گری که همه‌ی ابعاد زندگی را تحت تاثیر قرار می‌دهد و نابرابری اجتماعی که در تاروپود یک جامعه تنیده می‌شود، به علاوه‌ی پروپاگاندایی که همواره بر سرکوب بیشتر صحه می‌گذارد، جهنمی پادآرمان‌شهری می‌سازد که زندگی‌کردن در آن ممکن نیست. ممکن نیست مگر با مقاومت و شورش علیه همه‌ی تلاش‌هایی که برای کنترل انسان‌ها توسط پایتخت می‌شود. اما مقاومت هیچ آسان نیست و چالش‌ها اخلاقی خودش را دارد. «هانگر گیمز» با نمایش نمایی از یک جهان پادآرمان‌شهری، تصویری از جامعه‌ای می‌سازد که تمامیت‌گرایی و سرکوب همه‌ی ابعادش را به شکل خود درآورده‌اند. با اینکه تصویری خونین و وحشتناک از این جامعه پیش چشم مخاطبان کتاب‌ها و فیلم‌های «هانگر گیمز» قرار می‌گیرد اما همه‌چیز در این مجموعه داستان‌ها درباره‌ی بارقه‌ی امیدی است که منجر به تغییرات بزرگ می‌شود. نقلی است از شاعر و ترانه‌سرای کانادایی، لئونارد کوهن که می‌گوید «در همه‌چیز تَرَکی است و از همانجاست که نور وارد می‌شود.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *