فیلم سوزاندن: واکاوی پارادایم پست مدرن در «سوزاندن» لی چانگ دونگ

سالو یا 120 روز سدوم: شاهکار پیر پائولو پازولینی فیلمی در نقد فاشیسم و سادیسم
سالو: جایی که فاشیسم با سادیسم تلفیق می شود
مرداد 28, 1403
سالو یا 120 روز سدوم: شاهکار پیر پائولو پازولینی فیلمی در نقد فاشیسم و سادیسم
سالو: جایی که فاشیسم با سادیسم تلفیق می شود
مرداد 28, 1403
نمایش همه

فیلم سوزاندن: واکاوی پارادایم پست مدرن در «سوزاندن» لی چانگ دونگ

پست‌مدرنیسم در فیلم سوزاندن

فیلم سوزاندن (Burning)، فیلمی در ژانر تریلر روانشناختی از کشور کره‌ی جنوبی است به کارگردانی لی چانگ-دونگ (Lee Chang-dong) که در همان بدو اکرانش در سال ۲۰۱۸، چشم جهانی را به خود خیره کرد. فیلمی بر اساس داستان کوتاه «مزرعه‌سوزی» نوشته‌ی هاروکی موراکامی، نویسنده‌ی مشهور ژاپنی، که به درون‌مایه‌های حسادت، وسواس، فاصله‌ی طبقاتی و ذات فرّار حقیقت می‌پردازد.

فیلم «سوزاندن» قصه‌ی مردی به نام جونگ-سو را روایت می‌کند که در رابطه‌ای پیچیده با هائمی و بن قرار می‌گیرد. هائمی انگار دوست دوران کودکی اوست (گرچه جونگ-سو به یاد نمی‌آورد و هائمی دلیلش را جراحی پلاستیک اعلام می‌کند) و بن، مرد ثروتمند و مرموزی است که در سفری به آفریقا، همراه هائمی می‌شود. در طول فیلم،‌ هر چه جونگ-سو بیشتر با زندگی هائمی درگیر می‌شود و هر چه رابطه‌ی آن‌ها وجوه دیگری پیدا می‌کند، جونگ-سو بیشتر به سبک زندگی مشکوک بن مظنون می‌شود و فیلم «سوزاندن» کم‌کم فیتیله‌ای را آتش می‌زند که تا انتهای داستان به انباری از باروت می‌رسد.

تصویری از فیلم سوزاندن لی چانگ دونگ

فیلم لی-چانگ دونگ، در ادامه‌ی رنسانس سینمای کره‌ی جنوبی، به‌عنوان یکی از بهترین‌های سال ۲۰۱۸ و یکی از بهترین فیلم‌های دهه ۲۰۱۰ نام برده شده است. تا همین حالا هم فیلم Burning به عنوان یکی از شاهکارهای سینمای معاصر جهان نام برده می‌شود. این فیلم در اولین نمایشش در فستیوال کن، جایزه‌ی معتبر FIPRESCI را بُرد و نامزد نخل طلا هم شد. فیلم «سوختن» روی صحنه‌ی جهانی هم خوش درخشید و لی چانگ دونگ را به عنوان یکی از بزرگترین کارگردانان کره‌ی جنوبی در جهان ثابت کرد.

فیلم «سوزاندن» از لحاظ تجاری هم به موفقیت عظیمی دست پیدا کرد و بخش زیادی از مخاطب کره‌ای و مخاطب جهانی توانستند این داستان شگفت‌انگیز را تجربه کنند و این قدرت قصه‌گوییِ کره‌‌ای‌ها و درون‌مایه‌های عجیبی را نشان می‌دهد که آن‌ها می‌توانند مطرح کنند. اما موفقیت تجاری و هنری این فیلم نکته‌ی بسیار قابل تاملی است چرا که فیلم «برنینگ» فیلمی در یک ژانر ساده نیست. بلکه فیلمی است پست‌مدرن که راز اساسی شخصیت‌هایش را در تاروپود ساختار فیلم تنیده است و تا آخرین لحظه‌ای هم که روی پرده در حال پخش‌شدن است، کیفیت رازآلود خود را حفظ می‌کند. فیلم «سوزاندن»، با ابهام روایی و اطلاعات قطره‌چکانی و نه‌چندان قابل‌اعتنایی که از همان ابتدا به مخاطب می‌دهد، فضایی را ایجاد می‌کند که به‌سادگی نمی‌توان واقعیت را در آن فهمید. این اولین کلیدی است که فیلم به ما می‌دهد و از ما می‌خواهد به عنوان اثری پست مدرن آن را بخوانیم.

اما پست‌مدرن به چه معناست؟

ما هیچ‌وقت نمی‌توانیم پست‌مدرن یا پسامدرن را به عنوان یک ژانر مطرح کنیم؛ زیرا پست‌مدرنیسم یک جریان فکری است که از تعریف‌ها می‌گریز و قرار است از مدرنیسم هم بگریزد. هرگونه تعریفی،‌ باز علیه خودش این جریان می‌شود. اما برای این که به دام فلسفه‌ورزی برای معنای پسامدرن نیفتیم، می‌توانیم مشخصاتی اساسی از آثار پست‌مدرن روی میز بگذاریم. شاید مهم‌ترین‌شان این باشد که آثار پست مدرن، قراردادهای سنتی هنر را کنار می‌گذارند و بسیار تمایل دارند تا مرزهای بین فرهنگ والا و فرهنگ عام و واقعیت و بازنمایی و اصالت و تکثر را در هم بریزند. اثر پست مدرن علاقه‌ی زیادی به تکه‌تکه‌کردن روایت‌های اصلی و استفاده از آيرونی/کنایه و پارودی در تکه‌ها دارد تا سوالاتی را درباره‌ی چیستی حقیقت مطرح کند.

استفاده‌های فیلم «سوزاندن» از ابهام روایی،‌ بینامتنیت و نقب‌زدن به زندگی معاصر، چارچوب‌های اساسی فیلم را به عنوان اثری پست‌مدرن می‌گذارند. در مطلبی که پیش رو دارید، عناصری از سینمای پست‌مدرن که در فیلم «سوزاندن» یافت می‌شود را بررسی می‌کنیم؛ از ابهام و تکه‌تکه‌بودنی که اجازه می‌دهد خوانش‌های چندگانه از راز اصلی فیلم داشته باشیم تا بینامتنیتی که فیلم با داستان کوتاه هاروکی موراکامی به نام «مزرعه‌سوزی» و نیز اثر ادبی دیگری از ویلیام فاکنر به همین نام برقرار می‌کند. اما گرچه هر کدام از این عناصر در جای خود به درستی کار می‌کنند اما نکته‌ای اساسی در کار است که از «سوزاندن» یک فیلم پست مدرن تمام عیار می‌سازد؛ آن عنصر چیست؟

 

ماهیت روایت (Narrative) و ابهام (Ambiguity) در فیلم سوزاندن

روایت‌های پست‌مدرن چرا ایجاد شده‌اند؟ چون شورشی‌اند علیه کلان‌روایت‌ها. در واقع این پاسخ نسل پس از جنگ جهانی دوم به روایت مدرنیستی از جهان عقل‌گراست که برای همه‌چیز منطقی شفاف در نظر می‌گیرد. اما جنگ‌های جهانی به تمامی به انسان نشان می‌دهد که در انتهای عقل‌گرایی و مدرنیسمِ محض، می‌تواند وضعیتی وجود داشته باشد که دل به فاشیسم می‌دهد و جهانی را ویران می‌کند. از همین رو، در روایت‌های پست‌مدرن، آنچه به همه‌چیز سیطره دارد، پذیرش ابهام است. این ابهام حاصل شک به روایت‌هایی است که ادعای حقیقت دارند و این ابهام را می‌توان به وضوح در تم اصلی فیلم «سوزاندن» دید.

روایتِ ابهام در فیلم «سوزاندن»‌ یکی از عناصر کلیدی است که از ذات مرموز این قصه می‌آید. اجازه بدهید، این ابهام را در روایت تکه‌تکه‌ی فیلم بررسی کنیم و بعد به سراغ ابهام اساسی‌اش برویم.

ساختار روایی فیلم «سوزاندن»، ساختاری تکه‌تکه است. داستان فیلم به صورت غیرخطی بر مخاطب مکشوف می‌شود. فاصله‌های پرنشدنی میان خطوط زمانی فیلم وجود دارد و رویدادهای حیاتی توضیح داده نمی‌شوند یا با اشاره‌ای گذرا از آن‌ها عبور می‌شود. برای مثال، موقعیتی که حول ناپدیدشدن هائمی به وجود می‌آید، کاملاً مبهم است و هیچ تلاشی برای توضیح آن نمی‌شود. حتی در نهایت هم گره‌گشایی‌ای اتفاق نمی‌افتد. این روایت تکه‌تکه اشارتی است به ماهیت تکه‌تکه‌ی حافظه و دریافت ما که ما را دعوت می‌کند تا تکه‌های روایت خودمان سر جایشان قرار دهیم. یکی از عناصر این تکه‌تکه‌گویی، روایت غیرخطی است. روایت فیلم «سوزاندن» غیرخطی است و بر اساس زمان رویدادها تنظیم نشده است. در عوض، به صورت تکه‌هایی پراکنده در زمان به مخاطب نشان داده می‌شود. این ساختار غیرخطی، حسی از رازآمیزی به فضای فیلم می‌دهد و باعث می‌شود تخیل مخاطب فعال شود تا برداشت‌های خودش را به رویدادهای فیلم وصله کند. در کنار آن، عناصری مثل پرش‌ها و تکه‌های گمشده در روایت فیلم نقشی اساسی بازی می‌کند. برای مثال، سفر هائمی به آفریقا فقط به زبان می‌آید و هیچ‌وقت نشان داده نمی‌شود و مخاطب می‌ماند که آیا اصلاً چنین سفری اتفاق افتاده؟ آیا اگر افتاده اصلاً اهمیتی دارد؟ چرا باید سفری به آفریقا درون روایت این فیلم وجود داشته باشد؟ آیا این تمهیدی برای نشان‌دادن یک پرشِ دیگر در زمان و مکان است؟ شکاف‌هایی از این دست باعث ایجاد حس عدم قطعیت می‌شوند و جاهای خالی زیادی در ذهن بیننده نگه می‌داند. در کنار این عنصر می‌توان پرسپکتیوهای چندگانه‌ی فیلم را هم در روایت پرابهام آن دخیل دانست. فیلم «سوزاندن» وقایع را از پرسپکتیو چند نفر نشان می‌دهد و اینگونه، روایتش را پیچیده‌تر می‌کند. هر کاراکتر درک ذهنی خودشان از جهان واقعیت را دارند و هر کدام به شیوه‌ی خودشان جهان را تفسیر می‌کنند (درست مثل خود ما که جلوی پرده نشسته‌ایم). این تکثر پرسپکتیوها، خودش به پیچیدگی فیلم می‌افزاید و باز مخاطب را به این ورطه می‌اندازد که به واقعیت عینی جهان روایی اعتمادی نکند.

عکسی از فیلم برنینگ لی چانگ دونگ

ابهام در فیلم «سوزاندن» راز اساسی است. و این راز اساسی،‌ همان هویت‌های شناورند. کاراکترهای فیلم «سوزاندن» هویت‌هایی شناور دارند که هیچ‌وقت دقیقاً نمی‌توانیم مطمئن بشویم از کجا می‌آیند و به کجا می‌روند. آن‌ها در هاله‌ای از ابهام‌اند. گذشته‌ی واقعی هائمی یک علامت سوال است چرا که جونگ-سو و بن، هر کدام روایتی متفاوت از گذشته‌ی او دارند. از همین رو، انگیزه‌ و نیت‌های بن هم در پرده‌ای از ابهام می‌ماند؛ ما گاهی با شکی که جونگ-سو به او دارد همراه می‌شویم و گاهی به ذهنِ خود جونگ-سو در درک مغشوشی از واقعیت. علامت‌های سوال آن‌قدر زیاد می‌شوند تا نکته‌ای از جهان واقعی پیش رویمان به ما بگویند. این که هیچ چیز قطعی نیست. همه چیز تفسیر است.

در همین راستا، پایان باز فیلم هم یک عنصر پست مدرن در خدمت ابهام روایی «سوزاندن» است. فیلم روی یک نُتِ مبهم به پایان می‌رسد؛ آن هم درست وقتی که سرنوشت هائمی کاملاً نامعلوم است. ناپدیدشدن او هرگز توضیح داده نمی‌شود و مخاطب می‌ماند که درباره‌ی وقایعی که بر او گذشته چه بگوید. واقعاً چه بلایی سر هائمی آمد؟ آیا هائمی هرگز وجود داشته؟ ما آزادیم که هر فکری بکنیم و هر تفسیری داشته باشیم. این پایان باز، راه را برای تفسیرهای زیاد باز می‌کند و باعث می‌شود فیلم تا ساعت‌ها پس از آنکه تمام شده است، در ذهن مخاطب ادامه پیدا کند.

بخش دیگری از ابهام فیلم «سوزاندن» حاصل تنش روانی‌ای است که در کل روایت فیلم سیطره دارد. ما به عنوان مخاطب همیشه در حال حدس زدنِ کنش‌ها و نیت‌های شخصیت‌هاییم. همواره ذهن ما درگیر است. یک لحظه آرام نداریم که بفهمیم واقعاً چه اتفاقی در حال افتادن است. هیچ‌وقت نمی‌دانیم دقیقاً باید به کدام یکی اعتماد کنیم و کدام حرف و کدام رویداد را باور کنیم. این عدم قطعیتِ روانی، عمقی به عناصر میل و بیگانگی در فیلم اضافه می‌کند. آن‌ها با هم بیگانه‌اند؛ ما هم با آن‌ها بیگانه‌ایم. آن‌ها می‌خواهند همدیگر را بشناسند؛ ما می‌خواهیم آن‌ها را بشناسیم. اما هیچ راهی وجود ندارد. همه‌ی ما در دریایی از عدم قطعیت شنا می‌کنیم.

صحنه ای از فیلم سوزاندن لی چانگ دونگ

روایت تکه‌تکه و ابهام در فیلم «سوختن»، دریافت مخاطب از واقعیت را به چالش می‌کشد و او را دعوت می‌کند تا بخشی از روایت باشد. فیلم با ارائه‌ی داستانی چندلایه و پیچیده با شکاف‌ها و عدم‌قطعیت‌ها، مخاطب را به پرسش از فرضیه‌های ابتدایی خودش وا می‌دارد و نتیجه‌گیری‌هایی که با خودش داشته را زیر سوال می‌برد. همین است که وقتی فیلم تمام می‌شود، حس می‌کنیم خسته‌ایم اما رضایتی داریم از این جست‌وجویی که برای حقیقت داشته‌ایم… گرچه شاید ابهام قصه برای ما سر جایش مانده باشد اما فهمیدنِ ذات پرابهام جهان، پرده‌ای را از جلوی چشممان کنار زده است.

 

بینامتنیت (Intertextuality) و ارجاعات فرهنگی در فیلم Burning

یکی از اصلی‌ترین عناصر آثار پست‌مدرن، بینامتنیت است. اما این واژه به چه معناست؟

در زمینه‌ی نظریه‌ی ادبی و فرهنگی،‌ بینامتنیت از رابطه‌ی بین چندین متن می‌گویند؛ این متون می‌توانند متون نوشتاری یا دیداری باشند؛ می‌توانند کتاب باشند و فیلم و نقاشی و هر چیز دیگری (در فرهنگ پست‌مدرن، هر چیز، متنی است خواندنی). بینامتنیت یعنی ارجاع‌دادن، نقل‌قول کردن یا تغییرشکل دادن یک متن دیگر در متن اصلی. بینامتنیت به ما می‌گوید هیچ متنی نمی‌تواند به تنهای وجود داشته باشد؛ بلکه هر متن در ارتباطش با متنی دیگر ساخته می‌شود و همواره تحت تاثیر متون دیگر است. بینامتنیت را می‌توان در انواع مختلفی در متون پیدا کرد؛ مثلاً ارجاع مستقیم که به شکل نقل‌قول یا آوردن کاراکترهای دیگر از آثار دیگر است. نوع دیگری به شکل پارودی و تغییر شکل متن مرجع اتفاق می‌افتد که می‌تواند تقلیدی از فرم یا لحن هم باشد. بخشی از بینامتنیت، ریشه در بافتار فرهنگی دارد و فهم عناصر بینامتنی، بیش از هر چیز به درک زمینه‌های فرهنگی متن اصلی مربوط می‌شود.

در فیلم «سوزاندن»، ما ارجاعات زیادی به متون دیگر، پدیده‌های فرهنگی و تاثیرات هنری می‌بینیم که بر لایه‌های فیلم می‌افزایند و اثری عمیق‌تر از آن می‌سازند. پیش از هر چیز، بینامتنیت ادبی در این فیلم در کار است؛ چرا که این فیلم بر اساس داستان کوتاه «مزرعه‌سوزی» اثر هاروکی موراکامی در مجموعه‌ی «فیل ناپدید می‌شود» ساخته شده است. فیلم «سوزاندن» داستان اصلی را تغییرات زیادی داده اما درون‌مایه‌ها و موتیف‌های اصلی آن را نگه داشته. مثلاً ناپدید شدن زن جوان داستان و جست‌وجوی شخصیت مرد برای معنا در جهانی تکه‌پاره، عناصر مشترک فیلم و داستان‌اند. بینامتنیتِ بنیادی این فیلم با داستان موراکامی است. شخصیت ناکاتا در داستان موراکامی، بنیانی برای شخصیت بن در فیلم «سوزاندن» استفاده شده است؛ چرا که این دو کاراکتر هر دو همان موجودات مرموز و ثروتمندی‌اند که سوال‌های اصلی را در ذهن پروتاگونیست فیلم ایجاد می‌کنند. همچنین درون‌مایه‌های بیگانگی، اگزیستانسیالیسم و جست‌وجو برای معنا در جامعه‌ی مدرن، چیزهایی‌اند که به خوبی از داستان به کتاب منتقل شده‌اند.

لحظه ای از فیلم سوزاندن لی چانگ دونگ

اما در نظر داشته باشید که خود داستان موراکامی نیز در بینامتنیت با یک داستان دیگر نوشته شده است و آن داستانی است از ویلیام فاکنر، نویسنده‌ي بزرگ آمریکایی. فاکنر آن داستان را در سال ۱۹۳۹ نوشته و درون‌مایه‌های خانواده و وفاداری و طبقه‌ی اجتماعی در جنوب آمریکا را در خود دارد. داستان روایتگر قصه‌ی پسری به نام سارتی است که با پدرش درگیری‌های دارد؛ چرا که پدر او همان عادتی را دارد که شخصیت بن در فیلم «سوزاندن» دارد؛ او دست به آتشش خوب است و دوست دارد مزرعه‌های دیگران آتش بزند و این کار را به عنوان فرمی از انتقام‌گیری از بی‌عدالتی‌های اجتماعی انجام می‌دهد.

اما بینامتنیتِ ادبی، تنها نکته‌ی فیلم «سوزاندن» نیست.

لی چانگ-دونگ فیلمش را با تکه‌تکه‌هایی از تاثیراتی که از تاریخ سینما گرفته ساخته. «سوزاندن» ادای احترامی نیز هست به همه‌ی فیلمسازانی که درون‌مایه‌های مشابه و سبک‌های زیبایی‌شناسانه‌ی یگانه‌ای داشته‌اند. برای مثال، سرعت‌بندیِ آرام فیلم، فیلمبرداری اتمسفریک آن و روایت پرابهامش، بسیار یادآور آثار کارگردانانی همچون میکل‌آنجلو آنتونیونی و آلفرد هیچکاک است. این ارجاعات سینمایی، لایه‌ای دیگر به لایه‌های فیلم برنینگ اضافه می‌کند.

از طرفی، بینامتنیتی که این فیلم با بافتار فرهنگی پس‌زمینه‌اش برقرار می‌کند، یکی از اصلی‌ترین نقطه‌های اتکای آن است که البته برای مخاطب فارسی (و مخاطب جهانی) چندان قابل فهم نیست، مگر در مفاهیم انتزاعی. فیلم «سوزاندن» ارجاعی مدام دارد به جامعه‌ی معاصر کره‌ی جنوبی و عناصری از فرهنگ کره‌ای و تاریخ این کشور در بافت روایت تنیده شده است. فیلم به فرهنگ پاپ کره‌ای و زندگی شهری آن ارجاعا می‌دهد و آدم‌هایی از پس‌زمینه‌های مختلف جامعه را کنار هم قرار می‌دهد. بنیان این بافتار فرهنگی البته باز هم همان نزاع طبقاتی است. همان حسی که جونگ-سو به بن دارد و ما در پورشه‌ای که بن سوار می‌شود و نوع صحبت‌کردن او و نوع رفتاری که دارد می‌بینیم. گرچه خود بن جایی می‌گوید که در نهایت به جونگ-سو حسادت می‌کرده است، اما شعله‌ی این نزاع طبقاتی، توسط همین تفاوت فرهنگی-اقتصادی روشن شده است. در واقع همین استعاره‌ی آتش‌افروختن، که فیلم بر اساس آن بنا شده، چیزی جز استعاره‌ی طبقاتی برای آتشی که طبقه‌ی فرادست بر زندگی طبقه‌ی فرودست انداخته نیست؛ گرچه می‌تواند هزاران دلالت دیگر نیز داشته باشد.

در کلیت، بینامتنیت در فیلم «سوزاندن»، تلاش دارد تا مفاهیم شخصی را جهانی کند و مفاهیم جهانی را بومی کند. به همین شکل است که روایت فیلم غنی می‌شود و فیلم را در یک دیالوگ مدام با زمینه‌ای که از آن برآمده و کتاب‌ها و فیلم‌های دیگر قرار می‌دهد. تماشای درون‌مایه‌ها و موتیف‌های یک فیلم در بافتار کلیتی به نام متون ادبی و هنری، می‌تواند تصویری رنگارنگ‌تر و جهان‌شمول‌تر در اختیار مخاطب قرار دهد.

 

نقد اجتماعی و مسئله‌ی طبقه در فیلم سوزاندن

نزاع طبقاتی شاید درون‌مایه‌ی محوری فیلم «سوزاندن» باشد که کلیت روایت آن را در بر می‌گیرد و روابط بین شخصیت‌ها را می‌سازد و تعاملات آن‌ها با هم را شکل می‌دهد و به انگیزه‌های‌ آن‌ها هدفی می‌دهد. اما یک درون‌مایه، در فیلمی که چنین ساختار تکه‌پاره‌ای دارد چگونه این کار را انجام می‌دهد؟

اولین نکته، نابرابری اجتماعی است. فیلم «سوزاندن»، تصویری تمام و کمال از نابرابری اجتماعی ارائه می‌کند. نابرابری‌ای که در دل جامعه‌ی کره‌ی جنوبی در جریان است (و نیز همه‌جای جهان، شدید و ضعیف). جونگ-سو پروتاگونیست فیلم، پس‌زمینه‌‌ای دارد که از خانواده‌ای با جایگاه اجتماعی و اقتصادی پایین‌تری می آید، در یک جامعه‌ی کوچک و سربه‌زیر روستایی زندگی می‌کند و سعی دارد با شغل پیکی که دارد، گذران زندگی کند. در مقابل او،‌ بن را داریم که شخصیتی ثروتمند و مرموز است، از طبقه‌های بالای اجتماع می‌آید، توی یک آپارتمان لوکس زندگی می‌کند و انگار هیچ‌وقت با مسائل اقتصادی‌ای که جونگ-سو باهاشان درگیر است برخوردی نداشته. این دو کاملاً نسبت به هم بیگانه‌اند.

همین بیگانگی باعث می‌شود آن‌ها از لحاظ اقتصادی نابرابر باشند. نابرابر اقتصادی میان جونگ-سو و بن، منشا تنش و نزاع در طول فیلم است. جونگ-سو حس می‌کند ناکافی و ناامن است در حضور آن همه ثروت و دارایی بن. همین است که نسبت به او حس حسادت و دون‌بودن می‌کند. سبک زندگی بن، با آن پارتی‌های رنگارنگ و فراغ بالی که دارد، همواره یادآوری از نابرابری وضعیت آن‌ها با هم است.

این مسئله‌، ما را به وضعیتی دیگر میان کاراکترهای فیلم می‌رساند و آن هم سازوکار قدرت بین آن‌هاست. طبقه‌ای که جونگ-سو را از بن جدا می‌کند، سازوکار قدرت را هم میان آن‌ها تنظیم می‌کند. بن استیلای کاملی روی جونگ-سو دارد و با استفاده از ثروت و جایگاه اجتماعی‌اش، رابطه‌ای که با هم دارند را کنترل می‌کند. جونگ-سو از آن سو، در حضور بن احساس ضعف می‌کند و سعی می‌کند عاملیت خودش را جلوی او ثابت کند و بگوید که او هم جایگاهی در این جهان دارد.

نزاع طبقاتی در فیلم «سوزاندن»، حسی از بیگانگی و انزوا را نشان می‌دهد که کاراکترها به خاطر وضعیت اجتماعی-اقتصادی‌شان تجربه می‌کنند. چیزی که این حس انزوا را تشدید می‌کند، همان مسائل طبقاتی است. این است که آن‌ها را از محیط پیرامون‌شان و جهان بزرگ از خودشان جدا می‌کند. به همین طریق، ثروت و دارایی بن هم سدی می‌شود که او را از ارتباط اصیل انسانی با آن‌دمها منع می‌کند و این حس را به او می‌دهد که او هم از لحاظ احساسی با دیگران فاصله دارد و نمی‌تواند ارتباط موثری برقرار کند.

چند شات از فیلم سوزاندن لی چانگ دونگ

نزاع طبقاتی در فیلم برنینگ در نهایت را با اعمال خشونت‌آمیز به نقطه‌ی اوج خودش می‌رسد. احساس نابرابری جونگ-سو و حسی که او دارد مبنی بر اینکه بن چیزی را از او گرفته است –استعاراً چیزهایی از او را آتش زده است- در نهایت به نقطه‌ی می‌رسد که او متوسل می‌شود به حد نهایی خشونتی که یک انسان می‌تواند علیه انسانی دیگر مرتکب شود. فیلم در این نقطه یادآوری می‌کند که تفاوت طبقاتی و نابرابری اقتصادی که ذاتیِ جوامع امروزی ماست، چگونه می‌تواند منجر به عواقب تراژیکی شود که زندگی‌ها را نابود می‌کند و تا آخر عمر گریبان آدمی را می‌گیرد.

در کلیت، نزاع طبقاتی فیلم «سوزاندن» با زیرکی از جنگی که پول میان آدم‌ها درست کرده است حکایت دارد. تنش‌ها و تضادهایی که در این نابرابری‌های وجود دارد، توسط فیلم روایت می‌شود تا بیننده با وضعیت‌های پیچیده‌ای مواجه شود که می‌تواند یک فرد و جامعه را به خطرهای برگشت ناپذیری رهنمون شود.

 

فراواقعیت: یک عنصر پست‌مدرن در فیلم Burning

یکی از واژه‌های پرکاربرد در بافتار پست‌مدرنیسم، واژه‌ای است دشوار به نام «فراواقعیت» یا Hyperreality. این وضعیت، حالتی است که واقعیت و مجاز/غیرواقعیت/شبیه‌سازی قابل تفکیک از هم نیستند. علاقه‌مندان به سینما ممکن است به یاد وضعیتی که در فیلم «ماتریکس» دیده‌ایم بیفتند. دقیقاً‌ وضعیت پست‌مدرنِ فراوقعیت، وضعیتِ فیلم ماتریکس است. «فراواقعیت» را اولین بار یکی از متفکران کلیدیِ پست‌مدرنیسم، به نام ژان بودریار به کار برد و اذعان داشت که در وضعیت‌های پست‌مدرن، بازنمایی واقعیت، همچون فیلم و رسانه و شبیه‌سازی، از خود واقعیت واقعیتی که سعی در ارائه‌اش دارند واقعی‌ترند.

یکی از جنبه‌های کلیدی پست‌مدرن در فیلم سوزاندن، همین استفاده‌اش از فراواقعیت است. ما در این فیلم می‌توانیم ببینیم که چگونه مرز بین واقعیت و بازنمای واقعیت کمرنگ شده است و چگونه تشخیص اینکه چه چیزی واقعی است و چه چیزی بازنمایی است، دشوار می‌شود.

عکسی از فیلم Burning لی چانگ دونگ

پیش از هر چیز می‌توان در فیلم «سوزاندن» این عنصر پست‌مدرن را یافت که جهان فیلم پر از رسانه و تکنولوژی است؛ جایی که تصویرها و بازنمایی‌ها نقش مهمی در دریافت انسان از واقعیت بازی می‌کنند. برای مثال جونگ-سو همواره در معرض تاثیر رسانه‌هایی مثل تلویزیون و شبکه‌های اجتماعی است و همین رسانه‌ها که به طرز آیرونیکی برای وصل‌کردن آمده‌اند، حس بیگانگی و جداافتادگی به او می‌دهند.

تجربه‌های شبیه‌سازی‌شده که یکی از عناصر فراواقعیت است، در چندین و چند صحنه از فیلم به نمایش درآمده‌اند و تجربه‌ای مخدوش از واقعیت را به نمایش می‌گذارند. مثلاً همین که جونگ-سو در مقابل تلویزیون می‌نشیند و برنامه‌ای را درباره‌ی گلخانه‌ها تماشا می‌کند، استعاره‌ای می‌شود برای حس گیرافتادگی‌ای که خودش دارد. او در تلویزیون برنامه‌ای نمی‌بیند. بلکه او دارد خودش را در آن گلخانه‌ها می‌بیند؛ خودِ جداافتاده و بیگانه‌اش را. از طرفی، شخصیت بن، یک شخصیت فراواقع است. او به معنای واقعی کلمه انگار از توی شبکه‌های اجتماعی درآمده است و پرسونایی که او برای خودش ساخته، انگار یک عنصر کاملاً برساخته است که فقط برای مخدوش‌کردن واقعیت ساخته شده است و به همین دلیل است که ما نمی‌توانیم به او اعتماد کنیم. او کاملاً با این تصویری که ساخته غیرقابل اعتماد است، چرا که معلوم نیست واقعیتِ او چیست. تنها چیزی که ما می‌دانیم این است که او این تصویری که نشان می‌دهد نیست. تصویری که او دارد کاملاً شبیه تصویر آدم‌های ثروتمندی است که در رسانه‌های جمعی تبلیع می‌شود و همین از او شخصیتی مشکوک می‌سازد.

فراواقعیت بار دیگر با یک عنصر مهم پست‌مدرن دیگر که در فیلم «سوزاندن» وجود دارد پیوند می‌خورد و آن هم ابهام و عدم قطعیت است. مرز بین واقعیت و هم وقتی نامعلوم می‌شود، فهمیدن نسبت ما با حقیقت دشوار می‌شود. ناپدیدشدن هائمی، ذات مرموز کاراکتر بن و پایانِ نامعلوم، همه حسی از فراواقعیت را پیش روی ما می‌گذارند؛ آنجا که واقعیت و داستان در هم می‌تنند و هیچ‌کس نمی‌داند دقیقاً دارد چه اتفاقی می‌افتد.

عنصر پست‌مدرن در فیلم «سوزاندن» از طرفی اشاره‌ای مهم به فرهنگ مصرف‌گرا نیز دارد. در این فیلم، کاراکترها انگار با مصرف‌کردن و به‌دست آوردن چیزهای مادی سعی می‌کنند حس سرشاری و خوشحالی کنند. سبک زندگی پرزرق‌وبرق و پارتی‌های پرسروصدایی که او دارد،‌ همه نشانی از فراواقعیت در خود دارد که بازتاب‌دهنده‌ی تاثیر مصرف‌گرایی در جامعه‌ی امروز است.

تصویری از فیلم Burning لی چانگ دونگ

فیلم «سوزاندن» حرف‌های زیادی دارد درباره‌ی این که چگونه رسانه بر هویت ما تاثیر می‌گذارد و بازنمایی رسانه‌ای چگونه درک و هویت فردی ما را می‌سازد. حسی که جونگ-سو نسبت به خودش دارد کاملاً تحت تاثیر تصاویری است که در شبکه‌های اجتماعی دارد می‌بیند و از کلیشه‌های فرهنگی برداشت می‌کند. همین است که حس ناکافی‌بودن و عدم امنیت یک لحظه گریبان او را رها نمی‌کند. به همین ترتیب، حس هائمی برای این که مدام توسط دیگران تایید شود و دیگران او را به رسمیت بشناسند، تصویری است از زندگی پرفشاری در جهانی فراواقع که در آن ظواهر جای اصالت را به طور کل گرفته‌اند.

در کل، همانطور که از مثال‌ها می‌توانیم ببینیم، عناصر زندگی در جهان فراواقع به وفور در فیلم «سوزاندن» یافت می‌شود و فیلم بیش از هر چیز با استفاده‌ی هوشمندانه از شبکه‌های اجتماعی و تاثیرش بر هویت‌های ما سعی می‌کند این نهیب را به ما بزند. فرم خود فیلم هم با مبهم‌کردن مرز بین واقعیت و دروغ، ما را به این حدس و گمان می‌اندازد که به ذات واقعی هر چیزی شک کنیم تا در زمانه‌ی رسانه‌های جمعی، بتوانیم لمحه‌ای از حقیقت را دریافت کنیم.

صحنه ای از فیلم برنینگ لی چانگ دونگ

 

نتیجه‌گیری

فیلم «سوزاندن» به کارگردانی لی چانگ-دونگ بسیاری از مشخصاتی را دارد که با اصول و بنیان‌های پست‌مدرنیسم جور درمی‌آید و همین باعث می‌شود فیلم یکی از نمونه‌های شاخص در سینمای پست‌مدرن باشد. همانطور که پیش‌تر هم گفتیم، سینمای پست‌مدرن به ژانر محدود نمی‌شود و در بند هیچ قاعده‌ای نیست. اما عناصر وجود دارد که به وسیله‌ی آن‌ها می‌توان وضعیت پست مدرن را در فیلم‌ها دسته‌بندی کرد. آنچه جایگاه فیلم «سوزاندن» را در سینمای پست‌مدرن قوام می‌بخشد، بیش از هر چیز، روایت‌ تکه‌تکه‌اش است که از ساختار غیرخطی پیروی می‌کند و وقایع به صورت پراکنده رو می‌شوند. این پشت‌کردن به قواعد قصه‌گوییِ کلاسیک، خودش یک عنصر پست‌مدرن است که در فیلم سوزاندن به‌صورت تمام کمال مشاهده می‌شود.

همین مسئله در مورد واژه‌ای به نام بینامتنیت هم صدق می‌کند؛ واژه‌ای که در واقع علیه اصالتِ هنری-ادبی در جهان پست‌مدرن است. این که هیچ اثری به خودی خود وجود ندارد و هر متن در ارتباط با متون دیگر است که زنده‌اند و نفس می‌کشند. فیلم «سوزاندن» از این نظر هم پست‌مدرن است که ارتباط معنایی فراوانی با متون دیگر دارد و متن اصلی مرجع آن، داستانی از موراکامی است که خود آن داستان، تحت تاثیر قصه‌ای ویلیام فاکنر نوشته شده است.

ابهام و عدم قطعیت در روایت یکی دیگر از مهم‌ترین چیزهایی است که فیلم «سوزاندن»‌ را به اثری درخور بررسی در زمینه‌های پست‌مدرن تبدیل می‌کند. بسیاری از سوالات بی‌پاسخ در این فیلم در واقع خود سوالات را به چالش می‌کشد. فیلم، جوری طراحی شده تا در نهایت ما را به نقطه‌ای برساند که کاملاً درک کنیم در جهانی فراواقع، تنها چیزی که وجود در پرسش‌ها هستند و ما از پرسش‌ها رهایی نداریم. ابهام فیلم ما را دعوت می‌کند تا با جهان گنگ آن –و جهان گنگ خودمان- دست و پنجه نرم کنیم و ماهیت حقیقت در زمانه‌ی خودمان را کشف کنیم؛ البته اگر حقیقتی در کار باشد.

همین مسئله‌ی پست‌مدرن را می‌توان در رویکرد فیلم به مسئله‌ی هویت و نسبت آن با واقعیت هم دریافت. فیلم درون‌مایه‌هایی از هویت و واقعیت و دریافت و پرسش از ذات حقیقت را پیش می‌کشد و سوال می‌کند از این که ما هویت خودمان را به چه شکلی ایجاد می‌کنیم. آیا خود حقیقی‌ای وجود دارد؟ آیا می‌توان چندین نفر بود در یک نفر؟ فهمی که ما از خودمان داریم محدود است و سینمای پست‌مدرن یکی از اصلی‌ترین نقطه‌های اتکای ما برای فهمیدن این مسئله‌ی غامض و دشوار است که هویت چه‌قدر می‌تواند متزلزل باشد و با وزش بادی از بین برود.

در نهایت، فیلم «سوزاندن» اشارتی هم دارد به آنچه که در آثار پست‌مدرن به عنوان یک عنصر اساسی یاد می‌شود و آن هم عناصر فراداستانی است؛ البته که مجال برای گفتن از این عنصر بسیار کم است اما داستان‌های پست‌مدرن داستان‌هایی‌اند که به روایت خودشان اشاره دارند و در فیلم «سوختن» بارها اشارت‌هایی به قصه‌بودنِ همین روایت پیش رو هم می‌شود. به عنوان مثال، کاراکترها می‌نشینند و از پروسه‌ی خلق یک قصه حرف می‌زنند. همین مرز بین خیال و واقعیت را محو می‌کند. معمولاً کاراکترهای قصه‌ها نمی‌دانند که در جهان قصه‌هایند. اما این بازیگوشی فراداستانی، باعث می‌شود گوش‌های مخاطب تیز شود و ببیند آنچه برای او بازنمایی می‌شود دقیقاً قرار است چه چیزی را به او برساند؛ حقیقت را یا قلب حقیقت را؟

فیلم «سوزاندن»، روایتی درگیرکننده با درون‌مایه‌ها و تکنیک‌های پست‌مدرن دارد که همین آن را در معبد فیلم‌های پست‌مدرن، به عنوان یکی از بت‌های اصلی نگه می‌دارد و فضای پرابهام آن تا ابد در ذهن مخاطبان و منتقدان به عنوان یک جای فهم‌ناشدنی می‌ماند؛ همچون جهانی که خودمان در آن زندگی می‌کنیم.

 

منابع مورداستفاده در این مقاله:

متن‌های برگزیده از مدرنیسم تا پست‌مدرنیسم، ویرایش عبدالکریم رشیدیان، نشر نی

پسامدرنیسم: درآمدی بسیار کوتاه، کریستوفر باتلر، ترجمه‌ی محمد عظیمی، نشر علم

هالیوود پست مدرن، کیت بوکر، ترجمه وحیدالله موسوی، نشر بان

    The Stanford Encyclopedia of Philosophy – Entry on Postmodernism: https://plato.stanford.edu/entries/postmodernism/

    The British Film Institute (BFI) – Articles on Postmodernism in Film: https://www.bfi.org.uk/sight-and-sound/features/postmodern-cinema

    Film Comment – Articles on Postmodern Cinema: https://www.filmcomment.com/tag/postmodern-cinema/

    The Criterion Collection – Essays on Postmodernism in Film: https://www.criterion.com/current/category/98-postmodernism

    Film Studies for Free – Blog Posts on Postmodern Cinema: http://filmstudiesforfree.blogspot.com/search/label/Postmodernism

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

× سوال داری؟ بیا بچتیم!