کریستوفر مکندلس قهرمان فیلم Into the Wild
اردیبهشت 2, 1399در قصر پادشاه کوهستان نغمه معرف فیلم ام فریتس لانگ
اردیبهشت 2, 1399فیلیپ نائون (Philippe Nahon)، بازیگر سینما، تئاتر، و تلویزیون فرانسوی، که بیشتر او را با نقش قصاب در سه فیلم به کارگردانی گاسپار نوئه (Gaspar Noe) می شناسیم، روز یکشنبه 19 آوریل 2020 در اثر ابتدا به بیماری کووید 19 درگذشت. به گفته ی خانوده ی فیلیپ نائون، او پیش از ابتلا به کووید 19 از یک بیماری مزمن رنج می برد. (لو موند) فیلیپ نائون در زمان مرگ 81 سال سن داشت.
اگرچه Philippe Nahon در آثار بسیاری از کارگردان های سرشناس از جمله ژان-پیر ملویل (Jean-Pierre Melville)، ژک اودیار (Jacques Audiard)، فابریس دو ولز (Fabrice Du Welz)، لوک بسون (Luc Besson)، و استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg) حضور داشته، اما احتمالن طرفداران او، وی را در نقص قصابی میانسال _که هرگز نامش را نمی فهمیم_ در 3 فیلم آشغال گوشت (Carne)، تنها در برابر همه (Seul Contre Tous / I Stand Alone)، و بازگشت ناپذیر (Irréversible) به کارگردانی گاسپار نوئه به یاد می آورند. شخصیت خاص قصاب و اتفاقاتی که برای او می افتد یادآور کاراکتر راننده تاکسی مارتین اسکورسزی (Martin Scorsese) که نقشش را رابرت دنیرو (Robert De Niro) بازی می کند است، و به احتمال زیاد به اندازه ی همان در ذهن علاقه مندان به سینما جاویدان خواهد بود.
رابطه ی Philippe Nahon و گاسپار نوئه، آنطور که از سوگنامه گاسپار نوئه برای درگذشت Philippe Nahon می شود برداشت کرد، بسیار فراتر از صرفن یک رابطه ی حرفه یی بوده. آن ها دوستانی واقعی و صمیمی بوده اند که مرتب هم دیگر را می دیدند و با هم وقت می گذراندند. همین موضوع باعث شد تا گاسپار نوئه، که از خبر درگذشت دوستش شوکه و بسیار غمزده شده بود، سوگنامه یی مفصل (بیش از 1000 کلمه) بنویسد. این سوگنامه با عنوان «برای تو که دیگر با من حرف نخواهی زد» در نشریه ی اینترنتی لیبراسیون (Libération) در تاریخ 20 آوریل 2020 منتشر شد. در ادامه ترجمه ی بخش کوتاهی از این سوگنامه را می خوانید.
سوگنامه گاسپار نوئه برای فیلیپ نائون
فیلیپ، دوست خوب من، به تازگی خبر درگذشتت را شنیده ام، و اینکه دیگر وجود نخواهی داشت، که خاطره و زندگی تو در خلا بزرگ ذوب شد، جایی که در آن دیگر هیچ حس، یا زمان و فضا وجود ندارد. من دیگر فرصت لذت بخش در آغوش گرفتن تو را، مانند یک ماه پیش، در شب شروع قرنطینه ی عمومی، نخواهم داشت. بعد از آن روز که می توانستیم یک بار دیگر در کنار هم بخندیم، زمان متوقف شد. دشمنی نامرئی شهر ما را تبدیل به یک دشت غمزده ی شبح آلود کرده. می خوابیم، غذا می خوریم، و باز می خوابیم. اخبار را دنبال می کنیم. مبتلایان را می شماریم. مردگان را می شماریم. و امروز اسم تو به این فهرست بلند و همیشه در حال رشد اضافه شد. انگار ما در رویایی هستیم، مکرر، که در آن همه چیز را باور می کنیم بدون اینکه واقعن باور کرده باشیم شان. از حالا به بعد، زمانی که تو را به وجود آورد و اجازه ی اشنایی با تو را به من داد برای دیگران ادامه خواهد داشت؛ که به نوبت خودش پایان خواهد گرفت.
دنیا سورپریزی بزرگ برای ما در آستین داشت. در این چند روز اخیر می شد چشمه یی از آینده یی ویران را ببینی. خیابان هایمان خالی اند، و زیر روشنایی آفتاب، مردم از حال به اندازه ی آینده می ترسند. این ویروس بی جان که از وجود دیگران تغذیه می کند راه به بدن تو، که از پیش در اثر بیماری ضعیف شده بود، پیدا کرد و تو را با خود برد. امیدوارم آخرین لحظات تو زیبا بوده باشند. دارو های مسکن گاهی آرامشی برای تو می آورند که راه جایگزینی نمی تواند. در شرایط حاضر، امکان هیچ آغوش خداحافظی یی نبود، و تو ناچار بودی که تنها بروی. به خاکسپاری یی نخواهد بود، مراسمی نخواهد بود. من نخواهم توانست با عزیزان تو گریه کنم. فعلن همه در تنهایی و آن طور که می توانند برای تو عزاداری می کنند. تنها، و بدون تو.
آه، فیلیپ، چقدر با هم خوش بودیم! دوستی وجود دارد؛ حق با تو بود.