وارد خلا شو با خاطره مصنوعی
آذر 17, 1402سالو: جایی که فاشیسم با سادیسم تلفیق می شود
آذر 17, 1402از طریق مفهوم روایت ناظر توماس لوین به خلا وارد شو
«به خلا وارد شو» (Enter the Void) فیلمی محصول سال 2009 به کارگردانی گاسپار نوئه (Gaspar Noe) فیلمساز فرانسوی-آرژانتینی است. این اثر آوانگارد با ساختار روایی منحصر به فرد، فیلمبرداری بدیع، و کاوش بی پرده ی روان انسان شناخته می شود. این فیلم داستان اسکار، یک فروشنده مواد مخدر آمریکایی که در توکیو زندگی می کند را روایت می کند. پس از برخوردی مرگبار با پلیس، روح اسکار از بدن او خارج می شود و بیننده شاهد ادامه ی فیلم از منظر وضعیت پس از مرگ او ست. این دیدگاه کیفیتی نظارتی به خود می گیرد زیرا روح اسکار افرادی را که ترکشان کرده در مواجهه با مرگ و عواقب اعمالش در زندگی مشاهده می کند. این فیلم به خاطر برداشتهای طولانی و بدون وقفهاش، اغلب از منظر اول شخص یا «از بالا» (overhead)، که برانگیزاننده ی حس نظارت و نظربازی ست، مشهور است. به خلا وارد شو با تصاویر جسورانه و روایت تجربی (experimental) خود، فضایی گسترده برای کاوش در مفهوم روایت ناظر ارائه میدهد.
توماس ی. لوین (Thomas Y. Levin)، استاد آلمانی و رسانه و مدرنیته، با مفهوم روایت نظارتی خود کمک قابل توجهی به حوزه مطالعات فیلم کرده است. این مفهوم به یک تکنیک روایی اشاره دارد که در آن مخاطب در موقعیت نظارت قرار می گیرد و نظربازانه اعمال و احساسات شخصیت ها را مشاهده می کند. این مهفوم از روایت معمول اول یا سوم شخص فراتر می رود و به مخاطب اجازه می دهد به جنبه های صمیمی و اغلب پنهان زندگی شخصیت ها دسترسی پیدا کند. از طریق این تکنیک، فیلمها میتوانند مضامین حریم خصوصی، قدرت، کنترل، و ذهنیت را به روشهایی نوآورانه بررسی کنند.
هدف این مقاله تحلیل فیلم به خلا وارد شو ساخته ی گاسپار نوئه از دریچه ی روایت ناظر لوین است. این فیلم با سبک بصری متمایز و ساختار روایی خود، محتوایی غنی برای این نوع تحلیل ارائه می دهد. با به کارگیری مفهوم لوین، میتوان به بینشهای جدیدی در مورد مضامین، تکنیکهای روایی، و تأثیر آن ها بر مخاطب فیلم دست یافت. این مقاله بررسی خواهد کرد که چگونه به خلا وارد شو از روایت ناظر استفاده میکند، چگونه این امر بر تجربه بیننده تأثیر میگذارد، و چه پیامدهایی ممکن است برای گفتمان گستردهتر در مورد نظارت و روایت در سینما داشته باشد.
سیر تحول روایت ناظر
روایت ناظر در سینما جنبه ای سبکی و مضمونی در فیلمسازی است که نظارت را به عنوان ابزاری روایی به کار می گیرد. این مفهوم مبتنی بر این ایده است که نظارت میتواند ابزاری قدرتمند برای کنترل روایت و تأثیرگذاری بر درک مخاطب از داستان، شخصیتها، و مضامین فیلم باشد. گرایش به استفاده از نظارت در داستان سرایی سینمایی منعکس کننده ی نگرانی های اجتماعی گسترده تر در مورد حریم خصوصی، قدرت، و کنترل است.
تعریف و فنون روایت ناظر
روایت ناظر منعکس کننده ی نظارت، هم به عنوان عنصری بصری و هم به عنوان عنصری روایی ست. این پدیده میتواند:
- در قالب شخصیتهایی باشد که دیگران را مشاهده میکنند (یا مشاهده میشوند)
- از تجهیزات یا فناوریهای نظارتی (مانند دوربینهای مدار بسته) استفاده کند
- و یا ویدیوهایی واقع نما از نظارت را نشان دهد
تکنیکهای مورد استفاده در روایت ناظر اغلب شامل نماهای نقطهنظر (POV)، نماهای روی شانه، و استفاده از مانیتور یا صفحه نمایش در فیلم است. مورد آخر می تواند حس دوری یا جدایی ایجاد کند و در عین حال حضور همه جانبه ی نظارت را برجسته کند.
اهمیت در داستان سرایی سینمایی
استفاده از روایت ناظر می تواند کارکردهای متعددی را در یک فیلم داشته باشد. مثلاً می تواند تنش و تعلیق ایجاد کند زیرا مخاطب از اطلاعاتی آگاه می شود که ممکن است شخصیت های فیلم ندانند. همچنین می تواند کارکردی نمادین یا استعاری داشته باشد، که منعکس کننده ی نگرانی های اجتماعی در مورد نظارت و حریم خصوصی است. علاوه بر این، می تواند مسائل مربوط به قدرت و کنترل را برجسته کند، زیرا کسانی که به اطلاعات نظارتی دسترسی دارند اغلب دست بالا را دارند.
نظریه پردازان اصلی و مشارکت آنها
یکی از چهره های برجسته در مطالعه ی نظارت در سینما، توماس لوین، نظریه پرداز فیلم است. لوین در آثار خود بررسی می کند که چگونه فناوری های نظارتی چشم انداز بصری سینما را تغییر داده اند. او معتقد است که استفاده از نظارت در فیلم نه تنها منعکس کننده ی اضطراب های اجتماعی در مورد حریم خصوصی و کنترل است، بلکه نحوه ی تعامل مخاطب با فیلم را نیز تغییر می دهد.
یکی دیگر از نظریه پردازان قابل توجه در این زمینه، کاترین زیمر (Cathrine Zimmer)، نویسنده ی کتاب «سینمای نظارتی» (Surveillance Cinema) است. زیمر به این موضوع می پردازد که چگونه نظارت در جامعه ی معاصر عادی شده است و چگونه این امر در سینما منعکس می شود. او خاطرنشان می کند که نظارت اغلب به عنوان یک عنصر شرور اما ضروری ارائه می شود که توسط شخصیت های فیلم برای محافظت از خود یا به دست آوردن اطلاعات به کار می رود.
نمونه هایی از روایت نظارتی در تاریخ سینما
نمونه ی اولیه ی روایت ناظر را می توان در «پنجره عقبی» (Rear Window) (1954) آلفرد هیچکاک (Alfred Hitchcock) یافت. در این فیلم، قهرمان داستان که به دلیل جراحت در آپارتمان خود زمینگیر شده است، تبدیل به ناظری می شود که همسایگان خود را از طریق لنز تله دوربین عکاسی دید می زند. مخاطب نیز به نوبه ی خود به یک ناظر تبدیل می شود و رویدادها را از دیدگاه قهرمان داستان می بیند.
نمونه ی دیگر «مکالمه» (The Conversation) (1974) فرانسیس فورد کاپولا (Francis Ford Coppola) ست که در آن شخصیت اصلی، یک متخصص نظارت، از یک زوج جاسوسی می کند. بینندگان در موقعیتی مشابه قهرمان داستان قرار می گیرند و از طریق میکروفون ها و دوربین های مخفی مکالمات و حرکات زوج را مشاهده می کنند.
در «2001: ادیسه فضایی» (2001: A Space Odyssey) (1968) استنلی کوبریک (Stanley Kubrick)، HAL 9000، کامپیوتری هوشمند، خدمه ی یک فضاپیما را از طریق تک چشم قرمز و همیشه باز خود تماشا می کند. در صحنه هایی از فیلم، مخاطب، رویدادها را از منظر HAL مشاهده میکند و به موجودی همهچیزدان و همیشه حاضر تبدیل میشود.
این مثالها نشان میدهند که چگونه روایت ناظر میتواند تعامل بیننده را با فیلم افزایش دهد و یک تجربه ی سینمایی منحصر به فرد و همهجانبه ایجاد کند. این مفهوم به فیلمسازان اجازه می دهد تا با نحوه ی درگیر شدن بیننده با فیلم بازی کنند و لایه هایی به روایت و درک بیننده از فیلم اضافه کنند. با توجه به سبک کارگردانی متمایز نوئه و تکنیک های روایت تجربی، استفاده از روایت ناظر در فیلم به خلا وارد شو گاسپار نوئه موضوعی جذاب برای کاوش است.
روایت ناظر در به خلا وارد شو
به خلا وارد شو از شکل متمایز روایت ناظر، عمدتاً از طریق دیدگاه روحانی قهرمان داستان، اسکار، استفاده می کند. کل فیلم از چشمان اسکار دیده میشود، حتی پس از مرگش، زمانی که او تبدیل به یک روح بیجسم میشود که زندگی کسانی را که ترکشان کرده مشاهده میکند. این چشمانداز همهجانبه، فضایی نظربازانه ایجاد و احساس نظارت را در مخاطب تقویت میکند. استفاده ی نوئه از برداشت های طولانی و بدون وقفه و تکنیک دوربین شناور این اثر را تقویت میکند و بیننده را در موقعیت ناخوشایند (و یا شاید خوشایند) یک ناظر قرار میدهد.
این فیلم همراه است با نگاه بی وقفه ی اسکار که ما به عنوان بیننده ناچار به سهیم شدن در آن هستیم. این تکنیک روایی فیلم را به احساس شدید سرکشی در زندگی دیگران آغشته می کند، زیرا به ما اجازه ی دسترسی به لحظات صمیمی و همچنین تراژدی های شخصی افراد داده می شود. این فیلم به نطقی کوبنده درباره ی اخلاق تماشا و تماشا شدن تبدیل می شود و ما را به چالش می کشد تا نقش خود را به عنوان تماشاگر زیر سوال ببریم.
تحلیل صحنه به صحنه روایت ناظر در وارد خلا شو
در ادامه به برخی از صحنهها و سکانسهای کلیدی در وارد خلا شو که به مفهوم روایت ناظر کمک میکنند میپردازیم:
صحنه آغازین
فیلم با نقطه ی دید اسکار آغاز می شود و روایت ناظر را از همان ابتدا تثبیت می کند. نقطه ی دیدی که از آن صحبت می کنیم با عرف شناخته شده ی سینما و آن چیزی که مخاطب به آن عادت دارد کاملاً فرق می کند، چراکه ما عملاً همه چیز را از درون دریچه ی چشم اسکار می بینیم. ما نه تنها میتوانیم آنچه را که اسکار میبیند ببینیم و آنچه را که او میشنود بشنویم، بلکه میتوانیم افکار درونی و حرف هایش با خودش را نیز بشنویم. همه ی اینها می تواند حسی را ایجاد کند که انگار ما در فیلم حضور داریم، در پوست و گوشت اسکار. برای به کمال رساندن این حس، گاسپار نوئه همچنین پلک زدن اسکار و پیچیدن صدای خودش در سرش در هنگام صحبت کردن را نیز اضافه کرده است.
مرگ اسکار
صحنه ی مرگ اسکار یکی از صحنه های محوری فیلم است که روایت ناظر را به خوبی به تصویر می کشد. در هنگام مرگ اسکار، دوربین عقب می کشد و بدن بی جان او را از بالا به ما نشان می دهد. این لحظه نشان دهنده ی تغییر دیدگاه روایی از شخصی به دانای کل است و مفهوم نظارت را تقویت می کند.
این صحنه شاهدی بر استفاده ی نوئه از روایت ناظر است که از دیدگاهی ذهنی به چشماندازی عینی و از بالای سر تغییر پیدا می کند. پس از اصابت گلوله به اسکار در توالت، روح او در حال خروج از بدنش دیده می شود و عواقب مرگش را از نقطه ای مرتفع مشاهده می کند. این تغییر دیدگاه مفهوم روایت ناظر لوین را به طور کامل تجسم می دهد، جایی که قهرمان داستان به ناظری جدا از صحنه تبدیل می شود. این صحنه با فراهم کردن زمینه برای سفر پس از مرگ اسکار به روایت کلی فیلم کمک می کند و کاوش موضوعی فیلم در مورد زندگی، مرگ، و روح انسان را میسر می کند.
مشاهدات پس از مرگ
پس از مرگ اسکار، فیلم به سکانسی طویل از مشاهدات روح اسکار تبدیل می شود. او افرادی را که ترک کرده، به ویژه خواهرش، لیندا، را مشاهده می کند. دوربین گاسپار نوئه از میان اجسام جامد مختلف از جمله دیوارها و سقفها عبور میکند و تماشا میکند که چگونه افرادی که اسکار در زمان زنده بودن میشناختشان با مرگ او روبرو میشوند. در تمام این مدت، شخصیت های فیلم که از حضور روح اسکار آگاه نیستند، طوری واکنش نشان می دهند که گویی در خلوت تنهایی خود هستند. این وضعیت ما را هم معذب و هم متاثر می کند، زیرا اسکار راهی برای پاسخ به واکنش ها یا احساسات افراد ندارد.
سکانس های فلاش بک
سکانس های فلاش بک که در سراسر فیلم پراکنده شده اند، نوع دیگری از نظارت را ارائه می دهند. روح اسکار لحظات مهم گذشته اش را مرور می کند و به ما امکان می دهد زندگی او را به صورت گذشته نگر مشاهده کنیم.
همانطور که روح اسکار گذشته ی خود را مشاهده می کند، مخاطب در موقعیت دانای کل قرار می گیرد و اتفاقات را با اندکی فاصله تماشا می کند. این صحنه ها درک عمیق تری از شخصیت اسکار، روابط او، و پشیمانی هایش ارائه می دهد. علاوه بر این، این صحنه ها با رونمایی از شرایطی که منجر به وضعیت فعلی اسکار شده، به روایت کلی کمک می کنند.
سکانس هتل عشق
در سکانس هتل عشق، فیلم به اوج نظربازی خود می رسد. دوربین از میان دیوارها با حالتی شناور حرکت می کند، به اتاق های مختلف نظر می اندازد و لحظات صمیمی افراد حاضر در هر اتاق را به نمایش می گذارد. این سکانس تجسم دیگری از موتیف نظارتی فیلم است و مرزهای نفوذ به حریم شخصی را جابجا می کند.
در صحنه آخر، روح اسکار که اکنون یک ناظر ساکت است، خواهرش لیندا را در حال معاشقه تماشا می کند. صحنه از یک چشم انداز بالای سر گرفته شده است و حسی از نظربازی را به وجود می آورد. این صحنه نه تنها مرزهای روایت مرسوم را جابجا می کند بلکه به عمق پرداخت فیلم از موضوع نظارت نیز می افزاید. صحنه ی عشق بازی لیندا جنبههای معذب کننده و آزار دهنده ی نظارت را به رخ می کشد، مرز بین صمیمیت و تعرض به حریم شخصی را به چالش می کشد، و در نتیجه به کاوش مرزهای اخلاقی فیلم کمک میکند.
تأثیر روایت ناظر به خلا وارد شو بر ادراک و تعامل مخاطب
استفاده از روایت ناظر در به خلا وارد شو تاثیر بسزایی در درک و تعامل مخاطب دارد. این سبک روایی مخاطب را در تجربه ی زندگی و مرگ اسکار غوطه ور می کند و موجب تسهیل ارتباط عاطفی عمیقی می شود. این نوع روایت همچنین مخاطب را در موقعیت یک نظرباز قرار می دهد، یک ناظر همه جا حاضر در زندگی اسکار که تجربه گر حسی بین هیجان و معذب بودن است. این دیدگاه نظربازانه مخاطب را بر می انگیزد و حس کنجکاوی را در وی به وجود می آورد که نهایتاً منجر به فعال ماندن و درگیری وی با فیلم می شود.
در به خلا وارد شو مخاطب صرفاً در حال تماشای زندگی اسکار نیست. او زندگی اسکار را از طریق شعورش تجربه می کنند. این دیدگاه صمیمانه، حس همدلی و درک را در مخاطب ایجاد می کند و یک ارتباط عاطفی عمیق با شخصیت اسکار ایجاد می کند. این رویکرد روایی رابطه ی سنتی تماشاگر و فیلم را به چالش می کشد و به جای تماشای منفعل، مشارکت فعال را تشویق می کند. مخاطب به یک شرکت کننده ی فعال تبدیل می شود و اوج و فرودهای زندگی و زندگی پس از مرگ اسکار را تجربه می کند.
تأثیرات روانی و عاطفی تکنیک های نظربازانه فیلم
استفاده ی گاسپار نوئه از تکنیک های نظربازانه در وارد خلا شو سیر هیجانی ای پر از فراز و فرود به وجود می آورد. در به خلا وارد شو مخاطب در معرض همان بار حسی ای ست که اسکار تجربه می کند که منجر به واکنش های عاطفی شدیدی می شود. این دیدگاه نظربازانه میتواند باعث ایجاد احساس سردرگمی، اضطراب، و معذب بودن شود و تجربیات خود اسکار را منعکس کند.
استفاده از نماهای دید اول شخص و کار با دوربین شناور که حالتی رویاگون به فیلم می دهد باعث ایجاد حس سردرگمی می شود و گیجی و ترس اسکار را منعکس می کند. این موضوع می تواند باعث ایجاد اضطراب در مخاطب شود زیرا مجبور است در دنیای پر هرج و مرج اسکار سیر کنند. ماهیت خشن و صریح برخی از صحنه ها نیز می تواند باعث معذب شدن شود و واقعیت های خشن زندگی اسکار را منعکس کند.
با این حال، تکنیک های نظربازانه ی نوئه نیز موجب لحظات زیبایی و تعالی نیز می شود. مخاطب در لحظات شادی و شگفتی اسکار، مانند سکانس تریپ (سفر سایکدلیک) و برخی از صحنه های آرام و اثیری یادآوری خاطرات، شریک می شود. این تجربه مشترک می تواند باعث ایجاد احساس حیرت و همچنین همدلی شود و ارتباط عاطفی قوی ای با شخصیت اسکار ایجاد کند.
آیا ساختار ناظر به خلا وارد شو به نفع کل روایت کار می کند یا علیه آن؟
علیرغم تمجیدها، برخی از منتقدان و صاحب نظران سینما نیز در رابطه با کاربرد روایت ناظر در به خلا وارد شو مخالفتها و انتقاداتی ارائه کردهاند.
یکی از بحث های اصلی این است که استفاده از روایت ناظر در فیلم بیش از حد و منحرف کننده است. منتقدان معتقدند این تکنیک اگرچه نوآورانه است، اما جا به جایی مداوم و نقطه ی دید شناور دوربین میتواند برای مخاطب گیجکننده باشد. به عقیده ی آن ها این سبک لزوماً روایت را تقویت نمی کند، بلکه می تواند درگیری بیننده را با فیلم مختل می کند.
انتقاد دیگر در ماهیت نظربازانه ی روایت ناظر نهفته است. برخی از منتقدان معتقدند که این شکل از روایت، فیلم را به یک نمایش صرف تقلیل می دهد، جایی که مخاطب به طور منفعلانه وقایع را بدون درگیر شدن احساسی یا فکری مشاهده می کند. آن ها معتقدند که این در نتیجه منجر به عدم توسعه ی عمق و شخصیت های فیلم می شود.
در حالی که این انتقادات قابل تامل هستند، توجه به این نکته نیز مهم است که روایت ناظر در به خلا وارد شو عمدی ست و هدف خاصی را در روایت دنبال می کند.
سردرگمی ایجاد شده توسط تغییر دیدگاه ها منعکس کننده ی وضعیت ذهنی شخصیت و سفر ماورایی او بین زندگی و مرگ است. حرکت مداوم و سیال بودن دوربین نمادی از ماهیت غیر خطی، بی زمان، و بی کران دنیای ارواح است.
در مورد ماهیت نظربازانه ی روایت ناظر می توان ادعا کرد که از آن به عنوان ابزاری برای غوطه ور کردن مخاطب در دنیای شخصیت اصلی استفاده شده. از طریق این شکل از روایت است که مخاطب جهان را از چشم اسکار تجربه می کند و در احساسات و ادراک او را سهیم می شود. این موضوع ارتباط عاطفی عمیق تری بین مخاطب و شخصیت ایجاد می کند و در نتیجه تعامل روایت را افزایش می دهد.
علاوه بر این، استفاده از روایت ناظر در به خلا وارد شو صرفاً به هدف ایجاد یک نمایش هیجان انگیز نیست، بلکه بازتابی از کاوش های فلسفی و بصری نوئه از زندگی، مرگ، و آگاهی انسانی است. این تکنیک یک ابزار سینمایی ست که مرزهای فیلمسازی مرسوم و داستان سرایی روایی را جابجا می کند و یک تجربه ی سینمایی منحصر به فرد و همه جانبه را ارائه می دهد.
در نهایت، در حالی که انتقادات قابل تاملی به استفاده از روایت نظارتی در به خلا وارد شو وجود دارد، واضح است که این تکنیک سینمایی به میزان قابل توجهی به عمق داستانی و موضوعی فیلم کمک کرده که گواهی ست بر رویکرد تجربی و شهودی نوئه در فیلمسازی.
از روایت ناظر به خلا وارد شو چه حاصل می شود؟
به کارگیری مفهوم روایت ناظر توماس ی لوین در فیلم به خلا وارد شو چشم اندازی نوین به این فیلم می بخشد و ساختار روایی منحصر به فرد و سبک بصری آن را برجسته می کند. این رویکرد درک ما از فیلم و تأثیر آن را عمیقتر میکند و به گفتگوهای گستردهتر درباره ی توانایی ها و ضعف های روایت ناظر در سینما کمک میکند.
در پایان، می توان به خلا وارد شو را به عنوان یک مطالعه ی موردی موجه در استفاده از روایت ناظر برشمرد که بینشهای ارزشمندی را در مورد پتانسیل آن برای شکلدهی به ادراک و تعامل مخاطب ارائه میدهد. به این ترتیب، روایت ناطر ما را به کاوش و بحث بیشتر، هم در رابطه با آثار نوئه و هم در زمینه ی وسیعتر تحلیل فیلم دعوت میکند.